۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

استخر و مراقبه



دیشب با بچه ها رفته بودیم استخر. قربونش برم اینقدر بدنم آماده و ورزیدست که 15 دقیقه نگذشته بود کارم به هن و هن افتاد. بهرحال به یه بدبختی اون 90 دقیقه رو سر کردم و اومدیم خونه. با این که در حد بیهوشی خسته بودم یه دو ساعتی تو وب یه چرخی زدم(پست قبلیم رو همون موقع گزاشتم). بعدش رفتم تو جا. فکر کنم کلا ده ثانیه طول نکشید که خوابم ببره.
بعد حدود 20 دقیقه ، با یه صدای کوچیک به خودم اومدم. صدا اصلا بلند نبود. از قرار معلوم اصلا خواب نبودم. هرچی فکر کردم که اون بیست دقیقه قبلو پس داشتم چی کار میکردم و به چی فکر میکردم، چیزی به ذهنم نرسید. راستش چیزی که الان به نظرم میاد اینه که اون زمانو دقیقا داشتم "به هیچی" فکر میکردم، یعنی تهی ِ تهی. بدون هیچ دغدغه ذهنی یا مثلا فکر کردن در مورد خاطره یا یه آرزو. به هیچی ِ هیچی. جالب اینکه خستگیم هم تا حدود خوبی ترمیم شده بود.
یادمه تو یه کتاب ِ در مورد فلسفه هندی خونده بودم که هدف مراقبه و مدیتیشن ِ هندی ، همینه که برای یه مدت زمان نسبتا معقول ، ذهن از هر افکاری که درگیرشه رها بشه، یادمه این تشبیه رو میکرد که فضای ذهن مثل یه یه سطل ِ آب پر از گل و لای ِ . برای اینکه شفافیت و زلالیشو بشه حس کرد باید بزاریش یه گوشه تا هرچی ناخالصی داره ته نشین بشه، راهشم همینه که نزاری هیچ ضربه و شکی بهش وارد بشه، با یه عبارت دیگه فکرای روزمرتو برای یه مدت بزاری کنار.
البته واضحا این تفاسیر در مورد من یکی که صدق نمی کنه ، چون من فقط تو اون لحظه یه چیز میخواستم. خواب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر